loading...
حجه الابلاغ
منوی وبلاگ

سجاد سحرخوان بازدید : 99 سه شنبه 15 مهر 1393 نظرات (0)

امامت از ديدگاه تشيع و تسنن :

                                           

مقدمه:

نقطه اوج و اصلي اختلاف بين شيعه و سني مسئله امامت است و اختلافات ديگر از اين مسئله نشأت مي گيرد. بسياري از کساني که در مسائل اعتقادي ژرف نگري ندراند مي پندارند که اختلاف شيعه و سني فقط در دين است که شيعيان مي گويند  پيامبر اکرم (ص) علي (ع) را براي جانشيني خود برگزيد ولي اهل سنت معتقدند که چنين چيزي انجام نگرفته بلکه مردم به دلخواه خود ابوبکر را و او شخصا عمر را، و عمر توسط شوراي شش نفره عثمان را برگزيد، و خيليفه چهارم مجددا با آراء عمومي انتخاب شد. (با نگاهي به آموزش عقايد، مصباح يزدي، سازمان تبليغات اسلامي، .

و حال انکه اختلاف هر دو گروه قبل از هر چيز در دين است که آيا امامت يک مقام ديني و تابع تشريع و نصب الهي است يا يک سلطنت دنيوي و تابع عوامل اجتماعي است که شيعه آن را منصب الهي مي داند که حتي شخص پيامبر اکرم هم در انتخاب آن نقش استقلالي ندارد ولي اهل سنت آن را يک سلطنت دنيوي و مقام اجتماعي (با نگاهي به همان) مي داند، که با بيان تعريف هاي هر دو گروه و فرقه هاي اساسي امامت در مکتب تشيع و تسنن روشن خواهد شد که اهل سنت اصلا امامت را قبول ندارند استاد مطهري در اين زمينه مي گويد:

«آن امامتي که شيعه به آن اعتقاد دارد،اصلا سني معتقد به آن نيست، آنچه اهل تسنن به نام امامت معتقدند، يک شأن دنياي امامت است که يکي از شئون آن است ... ما نبايد مسئله امامت را با مسئله حکومت مخلوط بکنيم و بعد بگوئيم اهل تسنن چه مي گويند و ما چه مي گوييم، اين مسئله ديگري است. در شيعه امامت پديده و مفهومي است درست نظير نبوت آن هم عالي ترين درجات نبوت. بنابراين ما شيعه قائل به امامت هستيم و آنها اصلا قائل نيستند نه اين که قائل هستند و براي امام شرائط ديگري قائلند». (امامت و رهبري، مرتضي مطهري، قم، انتشارات صدرا، .

 1- تعريف هاي هر دو گروه

                                                                

اکثريت اهل سنت مي گويند:

«امامت خلافت و جانشيني پيامبر است در اقامه دين و حفظ حوزه اسلام به گونه که اطاعت از خليفه بر تمام امت واجب باشد». (دلائل الصدق، ج 2، ص 4، به نقل از فضل بن روز بهان اشعري، بدايه المعارف، ج 2، ص 6) و در امام عصمت و عدالت و علم الهي شرط نيست  و حتي انتخاب مردم هم نياز نيست حتي اگر فاسقي با قهر و غلبه و زور برمردم مسلط شد بدون هيچ بيعتي اطاعت او واجب است و خليفه شمرده مي شود (ر.ک: الوامع الالهيه، ص 259-285؛ دلائل الصدق، ج 2، ص 4) و خليفه مي تواند مرتکب اشتباهات فراوان شود چنان که ابوبکر و عمر و عثمان (بيش از 70) گفتند: اگر علي نبود (بر اثر اشتباه) هلاک مي شديم و امروزه سران کشورهاي اسلامي را مي ببينيم که به عنوان "اولي الامر" با همه مفاسدي که دارند بر مردم حکومت مي کنند.

ولي از ديدگاه تشيع، امامت خلافت کليه الهيه است که يک بخش آن ولايت تشريعي است که از آن رياست و خلافت ظاهري به دست مي آيد و بخش معم آن مرجعيت علمي و ديني و هدايت انسان ها به کمالات معنوي است. (ر.ک: بدايه المعارف، ج 2، ص 8-9، گوهر راد، ص 329؛ امامت و رهبري، مرتضي مطهري، ص 162-162)  در تعريف ديگر مي خوانيم امامت رياست (و پيشوائي) همگاني و فراگير بر جامعه اسلامي در همه امور ديني و دنيوي است.(مصباح يزدي، آموزش عقايد، سازمان تبليغات اسلامي، ص 298) جامع ترين تعريف را درباره امامت حضرت رضا (ع) دارد که بخشي از آن را منعکس مي کنيم:

«امامت مقام پيغمبران، ميراث اوصيا، خلافت الهي، جانشيني رسول خدا، مقام اميرالمؤمين و يادگار حسن و حسين (ع) مي باشد. براستي امامت زمام دين، مايه نظام مسلمين صلاح دنيا و عزتمندي مؤمنان است. همانا امامت ريشه اسلام بالنده و شاخه بلند آن است. کامل شدن نماز و زکات و ... به وسيله امام انجام مي گيرد. امام است که حلال خدا را حلال و حرام مي کند و حدود الهي را بر پا داشته و از دين خدا دفاع مي کند ...». (محمد بن تعقوب کليني، اصول کافي،تهران، انتشارات اسلاميه، ترجمه سيد جواد مصطفوي، ج 1، ص 286، علي بن شعبه، تحف العقول، تهران، کتاب فروشي اسلاميه، ترجمه علي اکبر غصاري، ص 462) 

 لذا هر کسي نمي تواند امام را انتخاب کند و مقام او را درک نمايد

 «همانا امامت قدرش برتر، و شأنش بزرگ تر، و منزلش عالي تر، و مکانش منيع تر، و ژرفاي آن عميق تر از آن است که مردم با عقل و انديشه خود به آن برسند، يا با انتخاب و آراء خويش به آن برسند و امامي را نصب کنند، براستي امامت (مقامي است) که خداوند متعال آن را بعد از مقام نبوت و خلت (خليل الهي) در مرحله سوم به ابراهيم خليل اختصاص داد و فضيلتي است که او را به آن شرفياب نمود...». (همان، ص 260-261؛ اصول کافي، همان، ص 284-285)

2- امامت از اصول دين يا فروع دين

اگر امامت را فقط به معناي خلافت اجتماعي و سياسي و حکومت داري بدانيم چنان که اهل سنت قائلند، مي شود از مسائل فروع دين. استاد مطهري دراين باره مي گويد:

« اگر مسئله امامت در همين حد بود يعني سخن فقط در رهبر سياسي مسلمين بعد از پيغمبر بود، انصافا ما هم که شيعه هستيم امامت را جزء فروع دين قرار مي داديم نه اصول دين، مي گفتيم اين يک مسئله فرعي است مثل نماز، اما شيعه که قائل به امامت است تنها به اين حد اکتفا نمي کند ...». (امامت و رهبري، همان، ص 50-51)

اما شيعه قائلند که امامت از اصول دين است. در دلائل الصدق مي خوانيم که

«شاهد اين که امامت از اصول دين است اين است که منزلت امام مانند مقام نبي است در حفظ شريعت و وجوب پيروي، و نياز به او، و رياست عامه امت». (دلائل الصدق، ج 2، ص 8؛ بدايه المعارف، ج 2، ص 16)

و محقق لاهيجي مي فرمايد:

 «اماميه معتقد است که امامت از اصول دين است چون بقاي دين و شريعت به وجود امام بستگي دارد پس دين به امام نياز دارد چنان که (قبل از ختم نبوت) به نبي نياز داشت. (گوهر ايمان، (با نقل آزاد) ص 333) 

 و آيات قرآن هم چون آيه ي تبليغ (مائده، 76) که عدم امامت را مساوي با عدم انجام رسالت مي داند و آيه ي اکمال که امامت را کامل کننده دين مي داند. (مائده، 3) مؤيد اصول بودن آن است و ايه ي اکمال که امامت را کامل شده دين مي داند. هر چند برخي علماي اهل سنت هم چون قاضي بيضاوي و ... نيز امامت  را جزء اصول دين دانسته اند ولي با تعريفي که از امامت دارند، اين سخن نادرست به نظر مي آيد، يعني در واقع بين تعريف آنها و اين اعتقادشان منافي وجود دارد.

                                                       

 3- فرق هاي اساسي امامت در تشيع با تسنن

از تعريف امامت و همين طور مسئله دوم (اصول دين بودن امامت) اجمالا فرق هاي بين نظر دو گروه به دست آمد، براي روشن شدن بحث فرق ها را به صورت فهرست وار مورد اشاره قرار مي دهيم.

يکم: شيعه امامت را منصب الهي مي داند که حتي پيامبر هم در انتخاب آن نقش ندارد. ( ر.ک: آموزش عقايد، همان)

اما اهل سنت منصبي بشري و حداکثر انتخاب مردمي مي دانند طبق نظر شيعه انتخاب بشر در تعيين امام نقش ندارد.

دوم: شيعيان در امام علم خدا دادي را شرط مي دانند به اين جهت چنين فردي کودک هم باشد مشکل ساز نيست هم چنان که حضرت عيسي در کودکي بلا مانع بود

اما اهل سنت حتي آگاهي به مسائل ديني و شرعي را در خليفه شرط نمي دانند چنان که خلفاي آنها نيز اقرار کرده اند که پيرزن هاي پشت پرده از آنان داناترند.

اما نه تنها بايد علم باشد از ديدگاه شيعه بلکه داناترين مردم بايد باشد، حضرت امام هشتم فرمود: «امام داراي نشانه هايي است : او داناترين مردم، بهترين انسان ها در قضاوت، باتقواترين مردم، بردبارترين مردم، شجاع ترين مردم، سخاوتنمد ترين مردم، عابدترين مردم مي باشد و پاکيزه از گناهان و معصوم است و از پشت سر هم چون از پيش روي بنيد». (شيخ حر عاملي، التنبه، ص 26، بدايه المعارف، ج 2، ص 46)

انتخاب برترين انسان زمان به امامت امري است که عقل را آن مي پسند و مراعات آن را لازم مي داند و خردمندان عالم اين مسئله را تأييد مي کنند و عملا به دنبال آن هستند. قرآن هم، از يک طرف مي گويد: خداوند عالمانرا بر ديگران برتري داده، (مجادله، 11)  و از طرف ديگر به عقل مردم خطاب مي کند که آيا عالم با غير عالم يکسان است؟

 «هَلْ يَسْتَوِي الَّذينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذينَ لا يَعْلَمُونَ إِنَّما يَتَذَكَّرُ أُولُوا اْلأَلْبابِ[آيا چنين كسى بهتر است] يا آن كسى كه او در طول شب در سجده و قيام اطاعت [خدا] مى‏كند [و] از آخرت مى‏ترسد و رحمت پروردگارش را اميد دارد بگو آيا كسانى كه مى‏دانند و كسانى كه نمى‏دانند يكسانند تنها خردمندانند كه پندپذيرند». (زمر، 9) به خاطر همين آگاهي غيبي و الهي است که امام بر اعمال ظاهري و دروني و قلبي مردم نظارت دارد. امام هشتم فرمود: «امام با روح القدس تأييد شده و بين او و خدا ستوني از تور است  که در آن رفتار بندگان را مي بيند و هرگاه براي راهنمايي (افراد) به آن احتياج پيدا کند، بر آن راهنمايي آگاهي مي يابد». (التنبه، همان، ص 42؛ بدايه المعارف، همان، ص 50)

سوم: شيعيان امام را معصوم دانسته و از هر خطا و گناهي، حتي فکر گناه مصون و محفوظ مي دانند، پيامبر اکرم فرمود: «براستي من و علي و حسن و حسين و نه نفر از فرزندان حسين پاکيزه (ازگناه) و معصوم هستيم». (شيخ سليمان قندوزي، ينابع الموده، ص 445، باب 77) امام صادق (ع) فرمود: «پيامبران و جانشيان آنها گناه ندارند زيرا آنها پاک و معصوم (از هر گناه و خطايي) هستند». (بحار الانوار، ج 25، ص 199، حديث 8؛ خصال، ج 2، ص 154)

و حضرت سجاد (ع) فرمود: «الامام منا لايکون الا معصوما؛ امام از ما (اهل بيت) حتما معصوم است». (شيخ صدوق، معاني الاخبار، نشر اسلامي، ص 132، حديث) و قرآن هم در آيه ي اولي الامر (نساء، 59)، آيه ي تطهير (احزاب، 33) و آيه ي صادقين (توبه، 119) تأکيد دارد که صاحبان امر و امامان مردم بايد معصوم از گناه و خطا باشند

 اما در مقابل اهل سنت نه عصمت را در خلفا شرط نمي دانند بلکه فاسق ترين انسان ها هم چون يزيد و معاويه و وليد، منصور و ... را مي گويند امام و خليفه و جانشيني پيامبر مي باشند

از اساسي ترين  مشکلي که جامعه امروزي اهل سنت گرفتار آن است و هيچ کاري نمي توانند از پيش ببرند همين مسئله است که نمي توانند طبق عقيده خويش عليه حاکمان فاسد و فاسق قيام نمايد، چون هر کسي به هر طريقي حکومت را در دست گرفت مي شود خليفه و اولي الامر!!

اختلاف چهارم بین تشیّع وتسنّن در مفهوم امامت:

اهل سنّت می گویندامامت از فروع دین است ،یعنی وظیفه عملی مسلمانان است که برای خود پیشوایی معیّنکنند و از او اطاعت نمایند.

 امّا شیعه معتقد است :امامت از اصول دین است،یعنی امام را( مانند پیامبر)باید خداوند متعال انتخاب کند ومخالفت با امامی که منصوب از طرف خداست ، ویا برگزیدن امامی از نزد خود باطل بوده و موجب هلاکت و عذاب اخرت است

امّا ادلّه شیعه:

اوّل اینکه شیعه و سنّی در کتابهای احادیث و غیر ان از رسولخدا(ص) روایت کرده اند که:« َمن مات ولم یعرف امامَ زمانهِ ماتَ میتةً جاهلیَّة»هر کس بمیرد و امام زمانش را نشناخته باشد به مرگ جاهلیّت  مرده است).

رسولخدا(ص)در این کلام تصریح دارند که:

نشناختن امام در هر عصری مساوی با کفر است،واز طرفی شیعه و اهل سنّت اتّفاق دارند بر اینکه :جهل نسبت به فرعی  از فروع دین کفر نیست ،پس معرفت امام باید از اصول دین باشد که رسولخدا(ص)فرموده اند:کسی که امامش را نشناخته باشد وبمیرد کافر مرده است... وباید از اهل سنّت پرسید :در این زمان امام شما که اگر اورا نشناسید به مرگ کفر و جاهلیّت خواهید مردکیست؟!

ثانیاً اینکه:اگر امامت از فروع دین بود جا داشت که در کتب فقه از ان بحث شود،در صورتی که همگان از شیعه و اهل سنّت انرا در کتب اعتقادی و اصول دین عنوان و بحث کرده اند.   

ثالثاً اینکه: امامت قرین به نبوّت است ، زیرا هدف از نبوّت اصلاح امور دین و دنیای بندگان است ، و همین نیز هدف از امامت است ، پس چنانچه نبوّت از اصول دین است امامت نیز از اصول دین است.

 رابعاً اینکه:اساس شریعت و دین بوسیله «امام»حفظ و نگهبانی می شود ،و مقامی که حفظ اساس شریعت و دین بوسیله ان است ممکن نیست از فروع دین باشد بلکه بایداز مهمتر ین اصول دین باشد .

خامساًاینکه:امامت سبب بقاء نبوّت است ،و چیزی که سبب بقاء نبوّت است باید از اصول دین باشد ، زیرا خود نبوّت از اصول دین است ،و نمیشود نبوّت از اصول دین باشد ولی امامت که سبب بقاء ان است از فروع دین باشد ،زیراهیچگاه اصل به فرع باقی نمی ماند بلکه قضیّه کاملا برعکس بوده و فرع به اصل باقی است پس امامت که سبب بقاء نبوّت است باید از اصول دین باشد

دلیل دوّم:پس از رسول خدا(ص) ،امام و جانشین انحضرت،حافظ دین  و شریعت است و حفظ دین و شریعت در میان امّت از کسی که خودش از خطاء علمی و عملی محفوظ نیست  ممکن نمی باشد ،زیرا حفظ دین محقّق نمی گردد مگر انکه امام بعد از پیامبر انچه را که از خداوند متعال بر پیامبر نازل شده است را بدون کم وزیاد و تبدیل و تغییر و نسیان و خطاء از پیامبر دریافت کرده و حفظ کند ،پس امام باید در هر جهت ازخطاءمحفوظ باشد تا بتواند دین و شریعت را حفظ کند و معلوم است که محفوظ بودن از خطاء و همان «عصمت » میباشد

 دلیل سوّم :غرض از نصب امام انست که مردم در اثر اطاعت او نظام معاش و معادشان برقرار باشد، و اگر اقدام بر معصیت کند امّت باید بااو مخالفت کنند ،که در نتیجه نظام اجتماع انان مختلّ می گردد و مردم یا باید با ظلم و خطاء کاریهای ان امام بسازند و بسوزند ،و یا بر او چیره شده و از مقامش برکنار سازندو دیگری را بجای او بگمارند ،و ان دیگری نیز اگر معصوم نباشد همان سخن پیش میاید....

 خلاصه اینکه : تمام ادلّه ای که برای اثبات لزوم وجود عصمت در انبیاء عظام (ع) اقامه شده است ،بدون کم و کاست در باره عصمت جانشین و  امام بعد از پیامبر هم جاری است 

 اختلاف سوّم بین شیعه و سنّی در مفهوم امامت :  شیعه میگوید امام مانند پیامبر معصوم میباشد اما اهل تسنّن معتقدند که لازم نیست امام معصوم باشد در اغاز کلام بنا دارم کمی در مورد عصمت توضیح داده و سپس ادله شیعه را در خصوص ادّعایشان بیان کنم

 عصمت چیست؟  :

 معنای عصمت ان است که انسان را اقتدار روحی و احاطۀ علمی چنان باشد که در علم و عمل خطایی نکند و کار ناروایی از او سر نزند ، ونسبت به ضرر  وزیان هر معصیتی چنان دانا باشد که به ارتکاب ان رغبت نکند (با انکه قدرت بر ارتکاب ان معصیت دارد) ، پس معصوم کسی است که وقوع معصیت از او ممکن نیست ، نه از ان جهت که که قدرت ندارد بلکه از این جهت که قوّه شهوت ندارد (مانند ملایکه که قوای شهوانی ندارند) بلکه کمال عقل و دانش او به زیان معصیت او را بی رغبت می کند، مانند کسی که یقین دارد غذای بسیار لذیذی ولی مسموم بر سر سفره موجود است ، که در این صورت با داشتن قدرت و اشتهاء به ان غذا ولی عقل و یقینش او را به خوردن بی رغبت می کند ، بلکه ان غذا را دور می ریزد و نابود میکند تادیگران به به خوردن ان مبتلا نگردند.این معنای عصمت است ، شیعه میگوید امام و جانشین پیامبر باید مانند خود پیامبر معصوم باشد ، اینک چند دلیل عقلی را که شیعه با استناد به انها معصومیت امام را بیان میکند   مورد بررسی قرار میدهیم:

 دلیل اوّل : علّت احتیاج امّت به امام، خطا ء علمی و عملی انان است تا بدینوسیله  رفع خطاء ها و اشتباهات ومجهولات انان گردد ، واز اعمال خلاف وناروا جلوگیری بعمل اید و اجتماع امّت به سوی سعادت جاوید رهسپار گردد. بر هیچ عاقل مطّلعی مخفی نیست که عزّت ،عطمت،اقتدار،اتّحاد و یگانگی مسلمین در زمان حیات پیامبر اعظم(ص) روز به روز رو به فزونی  و ترقّی بود ،وپس از رسولخدا(ص) تا امروز اختلاف در میان مسلمانان روز افزون و در نتیجه بسیاری از دستاوردهای صدر اسلام را از دست دادند. باید دید انچه موجباین تفاوت فاحش در موقعیّت مسلمین در زمان حیات رسولخدا(ص) با ان شوکت و اقتدار  ،و وضعیّت تآثّر بار بعد از رحلت ان بزرگوار تا کنون شده  چیست ؟!

ناگفته پیداست که سرّی بر این تفاوت فاحش نیست مگر اینکه در صدر اسلام وتا زمان حیات رسو لخدا(ص) ، پیامبر در میان مسلمین محور اتّحادی بود که به واسطه او تمام اختلافات برطرف می شد، وبرای امّت راهی جز یگانگی نبود زیرا مسلمین معتقد بودند که گفتار و رفتار ان سرور اولیاء بر اساس وحی است و هیچ خطایی در ان تصوّر نمی شود.

اگر مسلمین بر همین اساس استوار می ماندند و بر محور اتّحادی که خداوند متعال پس از رسولخدا (ص) تعیین نمودند گرد امده بودند، همان عزّت و عطمت روزافزون به نهایت می رسید و سراسر جهان را فرا می گرفت ،و کلمه توحید و توحید کلمه بر همه کس و در همه جا حکمفرما بود، واین اختلافات و منازعات خانمان برانداز و هلاک کننده در میان مسلمین واقع نمی گشت. پس تآمین سعادت دنیا و اخرت امّت در گرو وجود پیشوایی است مانند رسولخدا(ص) که خطایی از هیچ جهت در او تصوّر نشود وامّت هم برعصمت او اعتراف و اقرار داشته باشند.خداوند منّان به حساب لطف و کرمش این عنایت را در حقّ امّت کرده و برای انان پیشوای معصومی بعداز پیامبرش تعیین فرمود ولی امّت جفا پیشه ایننعمت بزرگ را کفران کردند.... انشاءالله که ما بتوانیم از این نعمت بزرگی که خداوند متعال به ما ارزانی داشته به خوبی استفاده ببریم

اختلاف دوّم بین اهل سنّت و تشیّع:  تعیین  حضرت علی (ع)بعنوان امام و خلیفه بعد از پیامبر اعظم (ص) تو سطّ خداوند متعال شیعه می گوید که : امیر المومنین علیّ بن ابیطالب (ع) جانشین بلا فصل رسول خدا (ص) به تعیین خداوند می باشد در این مورد ، برای اثبات  عقیده شیعه ادلّه زیادی وجود دارد که تمامی انها از نظر صحّت و اعتبار ، مورد اتّفاق مخالفین بوده ونیز از نظر دلالتشان بر مدع،ا ی امامیه ، دارای دلالتی واضح و غیر قابل خدشه می باشند

.امّا از انجاییکه خودم هم احساس میکنم بحث در مورد امامت به درازا کشیده شده است و شاید کمی خسته کننده گردد لذا تنها به ذکر یک حدیث و کمی تویح در این باب بسنده می کنم حاکم نیشابوری «1» در کتاب (المستدرک علی الصحیحین) ، و شمس الدین ذهبی در کتاب (تلخیص المستدرک) از زید بن ارقم چنین نقل میکنند که :

 رسول خدا (ص) فرمود ند: «انّی تارکُ فیکمُ الثُّقلینِ کتابُ اللهِ و اهلُ بیتیِ ، و انُّهما لن یفترِ قا حتّی یرِدا علیُّ الحوضُ.» « بدرستی که  در بین شما می گذارم دو شیء نفیس که عبارتند از : کتاب خداوند متعال و اهل بیتم، و بدرستی که ان دو هر گز از یکدیگر جدا نمی شوند تا اینکه در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند.»

                                                                     

مشاهیر اعلام اهل سنّت همگی متفقند که مفاد «حدیث ثقلین» همانست که شیعه امامیه مدّعی است ، از جمله ابن حجر مکّی در ارتباط با انچه از این حدیث شریف استفاده می گردد چنین می نگارد: رسول خدا (ص) بااین فرمایش ، امّت رابه اقتدا ء و تمسّک و فراگیری از علم سرشار این دو منبع دانش ، فرمان میدهند.... راویان حدیث :: بنابر انچه در کتب معتبر اهل سنّت موجود است در بین اصحاب رسول خدا(ص) بیش از سی نفر «حیث ثقلین» را از ان سرور  نقل کرده اند، که نام عدّه ای از انها به قرار زیر است:

1: حضرت علی (ع)2: امام حسن مجتبی (ع)3: سلمان فارسی4: ابوذر غفاری5: جابربن عبدالله انصاری6: ابوالهیثم بن تیهان

7: حذیفة بن الیمان8:ابوسعید خُدری.....

و در طول قرون متمادی صدها نفر از مشاهیر مفسّرین ، محدّثین، مورّخین و رجالیّین عامّه «حیث ثقلین» را به اسانید معتبر خود از اصحاب رسول خدا(ص) نقل کرده اند.

 دلیل پنجم: ایات انحصار هدایت در خداوند متعال.

 خداوند متعال در ایاتی از قران (هدایت ) را حقّ خود دانسته و از  دیگران سلب نموده  ، و چنین فرموده است که:

کسی را که خداوند هدایتش نکند ، او را هادی و راهنمایی نخواهد بود

*(إِنَّ عَلَيْنَا لَلْهُدَى (13) وَإِنَّ لَنَا لَلْآخِرَةَ وَالْأُولَى (14)){1}*{ همانا بر ماست هدايت ،و همانا از انِماست هدايت}

 ايه اول می فهماند که هدايت فقط بر عهده خداوند است  و حقّ اوست و ايه دوّم  می فهماند که دنيا و اخرت ملک خداوند است فقط، وکس ديگری در دنياو اخرت مالک چيزی نيست ، ايه دوّم در واقع دليل ايه اوّل می باشد

خلاصه انچه از اين دو ايه استفاده می شود اين است که : چون خداوند متعال در دنيا و اخرت مالک هر چيزی هست، پس کارهايی که در دنيا و اخرت در باره بندگان انجام می شود  که يکی از انها هم { هدايت } هست  بطور انحصار حقّ خداوند است

*(وَقَالُواْ الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي هَدَانَا لِهَذَا وَمَا كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْلا أَنْ هَدَانَا اللّهُ)*{2}{بهشتيان گفتند : سپاس خداراست که ما را به سوی اين (يعنی سوی بهشت) هدايت نموده و ما هدايت يافته نبوديم اگر خدا مارا هدايت نکرده بود}.

اين گفتار بهشتيان است پس از رسيدن به بهشت ، مي گويند : اگر خداوند مارا هدايت نکرده بود هدايت کننده ديگری نبود که مارا به اين سعادت رهبری نمايد ، و پايا ن راه هدايت ، وصول به بهشت  است.

*مَن يَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِي وَمَن يُضْلِلْ فَلَن تَجِدَ لَهُ وَلِيًّا مُّرْشِدًا (18)(3)* {هر کس را خداوند هدايت کند پس اوست هدايت يافته ، و هر کس را هدايت نکند پس نخواهی يافت برای او ولیّ  ارشاد کننده ای}

اين ايه صريح است در اينکه (هدايت) فقط از خداوند و کار اوست .

از اين ايات و مانند اينها _ که در قران کريم بسيار است _ دانسته می شود که (هدايت ) انحصار در خداوند می باشد

والبته اين( انحصار ) بگونه اي نيست که امکان واگذاری و عطاء به ديگران را نداشته باشد بلکه مانند علم غيب می مانند

دلیل دوم: دلالت تعریف امامت بر مدّعا

 همانطور که در تعریف امامت گفته شد (امامت) ریاست بر جمیع افراد امّت است در کلیه امور دین ودنیا به نیابت از رسول خدا (ص)

تصرف در شوون دین ودنیا ، قانونگذاری ، تعلیم و اموزش راه بندگی ، تکمیل نفوس انسانی وتا مین سعادت جاودانی ،  تمام اینها اموری  هستند که خداوند متعال در حق بندگانش انجام میدهد ، چنانچه سراسر قران ناطق است ، و برای انجام این امور در میان بندگان ، پیامبران خود را نایب و کارگزار خود قرار داده است .

پس کسی که می خواهد پس از رسول خدا (ص) کارهای خداوند را در میان بندگانش انجام دهد  و نایب رسولش گردد باید اذن و اجازه صریح از خداوند داشته باشد و گرنه غاصب حقّ خداوند است .

و جای بسی تعجب است که در هیچ مذهب وملّتی کسی حق ندارد در کار کسی بدون اذن و اجازه او نیابت کرده وتصرّفی نماید ،امّا در بزرگترین کارها و مهمترین انها که کار خداوند در بین بندگانش است افرادی چنین حقّی را به خود داده ودیگران هم این تصرّف نابجا و غاصبانه را امضاء نموده اند؟؟

 دلیل سوّم:خداوند علیم حکیم موجبات سعادت امّت را مهمل نمی گذارد .

 اهل  سنّت میگویند : انتخاب ( امام ) بر امّت واجب است تا اجماع را به صلاح بَََرَد  و از فساد جلوگیری کند ، و احکام دین را اجرا کند ، و اهل جرم وخلاف را مجازات کند   و خلاصه اینکه بطور کلّی منافع امّت را تامین  و از مفاسد محفوظشان بدارد تا در نتیجه ،در دنیا و اخرت سعادت مند گردند .

انسان خردمند با انصاف ملاحظه کند که چگونه اهل سنّت می گویند : به منظور تا مین این سعادت بر مردم واجب است که کسی را انتخاب نمایند .   و لکن خداوند متعال لازم نیست این منظور را در باره بندگانش داشته باشدو برای انان در این مورد تدبیری نماید ، و ممکن و شدنی است که رسولخدا (ص) امّت را به حال خودشان رها کرده و از بین انان برود  و فکری برای نظم اجتماع انان نداشته باشد و امری به این مهمّی را که سعادت دنیا و اخرت   بندگان در گرو ان است را مهمل گذارد گویا اهل سنّت خلق خدا را از خدا و رسول عاقبت اندیش  تر میدانند  و معتقدند  که : خلق ، بیشتر  و بهتر در فکر سعادت بشر بوده و در راه تا مین امور مورد نیاز بشر برای رسیدن به سعادت و رسیدن به سر منزل مقصود کوشا ترند ، یا اینکه چنین  می پندارند که امور مربوط به معاد و معاش  و زندگی امّت پس از رسول خدا (ص) ارتباطی به خدا و رسولش ندارد ، یا اینکه اساساً مردم پیشوای با صلا حیّت برای اداره امور خود را از خدا و رسول خدا بهتر می شنا سند ؟/    الله  اعلم

   ادّعای تشیّع : نصب امام  از حقوق خداوند است

ادلّه بر این مدّعا:

دلیل اوّل : امام باید  در واقع لا یق مقام امامت با شد و با طن کسی را جز خدا وند متعال کسی نمی داند ، پس خداوند واقع بین واگاه از درون  باید امام را انتخاب نموده و برگزیند. زیرا اگر (امام) در واقع لایق امامت نباشد و از کمالات علمی و روحی و اجتماعی و اخلاقی و عملی که در یک پیشوای الهی لازم است تهی باشد،نمی تواند نیازمندیهای دین ودنیا ی امّت را تامین کند ، و و جامعه را به راهی که منتهی به سعادت اخرت گردد راهنمایی کند ، و نخواهد توانست نفوس خلق را با اظهار حقّ به سوی دین متمایل سازد.

 شبهه ای نیست که کسی از باطن کسی اگاه نیست ، زیرا علم غیب مختصّ ذات احدیّت است ،و بر گزیدگان خداوند هم که در مراتب مختلف از علم بهره مند هستند به واسطه ٍاعلام خداوند متعال می باشد چنانچه قران کریم ناطق است

 ایا خردمند و عاقل دلس ارام می گیرد و عقلش صحیح می داند که فردی را بر همه چیز خود و دیگران مسلّط نماید ، و زمام امور دنیا  ودین  و حکومت  بر جان و مال  و ناموس همه افراد را به دست او دهد ، و حال انکه یقین به صلاح و فساد درون او ندارد؟

 خلاصه اینکه : هر خردمندی که به مبدا و معاد ایمان دارد قضاوت می کند که انتخاب پیشوایی که در سیر زندگی بشر تا مین سعادت او را نما ید با افر یدگار بشر است.

 منابع و ماخذ :

 ·         مطهری، مرتضی؛ امامت از دید شیعه وسنی ؛ انتشارات صدرا

 

·         کربن، هانری؛ تاریخ فلسفه اسلامی؛ ترجمه: جواد طباطبایی؛ تهران: کویر، انجمن ایران‌شناسی فرانسه

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    مهم ترین عامل شکستن بیعت مردم بعد از غدیر چه بوده؟
    مهم ترین عامل فاجعه بزرگ منا چیست؟
    پیوندهای روزانه
    وبلاگ نویسی



    آمار گیر وبلاگ
    آمار سایت
  • کل مطالب : 237
  • کل نظرات : 2
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 10
  • آی پی دیروز : 21
  • بازدید امروز : 14
  • باردید دیروز : 57
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 6
  • بازدید هفته : 14
  • بازدید ماه : 1,091
  • بازدید سال : 3,292
  • بازدید کلی : 51,076
  • تولیدات وبلاگ

    روز شمار غدیر