loading...
حجه الابلاغ
منوی وبلاگ

سجاد سحرخوان بازدید : 64 یکشنبه 22 شهریور 1394 نظرات (0)
خوراک و پوشاک علي عليه السلام
 

ألا و ان امامکم قد اکتفي من دنياه بطمريه و من طعمه بقرصيه. (نهج البلاغه از نامه 45)
اگر علي عليه السلام را در خوراک و پوشاک با ديگران قياس کنند کسي را نميتوان يافت که در اينمورد همانند او باشد، زيرا خوراک آنحضرت بسيار ساده و کم و بطور کلي نان جويني بود که سبوس آنرا پاک نميکردند و در مدت خلافتش حتي مقدار سابق هم بحد اقل خود رسيد.
علي عليه السلام هرگز دو خورشت يکجا صرف نکرد چنانکه در شب شهادتش نيز بدخترش ام کلثوم که براي او نان و شير و نمک فراهم کرده بود فرمود مگر نميداني پدرت تا کنون بيش از يک غذا نخورده است؟ شير را بردار و همين نان و نمک کافي است!

حضرت باقر عليه السلام فرمود بخدا سوگند شيوه علي عليه السلام چنان بود که مانند بندگان غذا ميخورد و بر زمين مي‏نشست، دو پيراهن سنبلاني ميخريد و غلامش را مخير مينمود که بهترين آنها را بردارد و خود آنديگري را مي‏پوشيد و اگر آستين و يا دامنش بلندتر بود آنرا قطع ميکرد. در مدت پنج سال خلافتش آجري روي آجر نگذاشت و طلا و نقر ه‏اي نيندوخت بمردم نان گندم و گوشت ميخورانيد و خود بمنزلش ميرفت و نان جو با سرکه ميخورد و هر گاه با دو کار خدا پسند روبرو ميشد سخت‏ترين آنها را انتخاب ميکرد و هزار بنده از دسترنج خود آزاد کرد که در آن دستش خاک آلود و صورتش عرق ريخته بود و کسي را تاب و توان کردار او نبود [1]

ابن جوزي مينويسد روزي عبد الله بن رزين بخانه علي عليه السلام رفت و ديد آنحضرت کمي گوشت و آرد جو با آب مخلوط کرده و در کاسه‏اي ميجوشاند! عبد الله عرض کرد يا امير المؤمنين اين چه غذائي است که شما ميخوريد؟ شما خليفه مسلمين هستيد و تمام بيت المال در دست شما است و شما مجازيد که باندازه سد جوع از اغذيه قوي طعام بخوريد. علي عليه السلام فرمود براي والي مسلمين بيش از اين جائز نيست!
عبد الله بن ابي رافع گويد روز عيد بخدمت علي عليه السلام رفتم انباني که مهر شده بود نزدش آوردند و در داخل آن نان جوين خشگ و کوبيده بديدم که آنحضرت از آن تناول فرمود، عرض کردم يا امير المؤمنين اين انبان را براي چه مهر ميکنيد؟ فرمود:

خفت هذين الولدين ان يلينا بسمن او زيت. يعني براي آن مهر ميکنم که ميترسم اين دو فرزندم (حسنين عليهما السلام) آنرا با روغن و يا زيت نرمش کنند!
و هر وقت نان و خورشي خواستي بسرکه و يا نمک اکتفاء کردي و اگر از اين برتر خواستي بسبزي و يا کمي شير شتر قناعت نمودي و گوشت بسيار کم ميخورد و ميفرمود: لا تجعلوا بطونکم مقابر الحيوان ـ شکمهايتان را گورستان حيوانات قرار ميدهيد [2] .
در کتاب ذخيرة الملوک است که علي عليه السلام در مسجد کوفه معتکف بود موقع افطار عربي نزد آنحضرت آمد علي عليه السلام از انبان نان جو کوبيده شده در آورد و مقداري بعرب داد عرب آنرا نخورد و بگوشه عمامه‏اش بست و آمد بخانه حسنين عليهما السلام و با آنها غذا خورد و گفت در مسجد مرد غريبي ديدم که جز اين نان کوبيده جو چيزي نداشت و دلم برايش سوخت کمي از اين غذا براي او ببرم که بخورد! حسنين عليهما السلام گريه کردند و گفتند او پدر ما امير المؤمنين عليه السلام است که با اين رياضت با نفسش مجاهدت ميکند [3] .
از سويد بن غفله نقل شده است که گفت روزي خدمت علي عليه السلام مشرف‏شدم ديدم شير ترشيده‏اي که بويش بمشام من ميخورد در ظرفي جلو آنحضرت نهاده شده و قرص نان خشگيده پر سبوسي هم در دست مبارکش ميباشد و آن نان بقدري خشگ بود که آنجناب آنرا با زانويش ميشکست و در آن شير ترشيده نرم ميکرد و ميخورد و بمن فرمود نزديک بيا و از اين غذاي ما بخور عرض کردم من روزه دار هستم فرمود از حبيبم رسول خدا صلي الله عليه و آله شنيدم که هر کس روزه دار باشد و ميل بطعامي کند و براي خدا نخورد خداوند از طعامهاي بهشتي باو بخوراند و از شرابهاي آن بنوشاند.
سويد گويد دلم بحال آنحضرت سوخت بفضه که خادمه منزل بود گفتم از خدا نميترسي که سبوس جو را نميگيري؟ گفت بخدا سوگند خودش دستور فرموده که سبوسش را نگرفته نان بپزم! حضرت متوجه صحبت ما شد و فرمود بفضه چه گفتي؟ عرض کردم باو گفتم چرا سبوس غله را نميگيرد فرمود پدر و مادرم فداي رسول خدا صلي الله عليه و آله باد که سبوس طعامش را نميگرفت و از نان گندم سه روز سير نشد تا خداوند او را قبض روح فرمود [4] .
عدي بن حاتم نزد علي عليه السلام رفت و ديد آنحضرت مشغول غذا خوردن است، چون بغذاي او دقت نمود ديد يک کاسه آب و مقداري تکه‏ هاي نان جوين و کمي نمک است!!
عرض کرد يا امير المؤمنين شما روزها اينهمه زحمت ميکشيد و شبها را در عبادت خدا بسر مي‏بريد و غذاي شما هم همين است علي عليه السلام فرمود نفس سرکش را بايد برياضيت عادت داد تا طغيان نکند آنگاه فرمود:

علل النفس بالقنوع و الا
طلبت منک فوق ما يکفيها.

يعني نفس را بوسيله قناعت بيمار و ضعيف گردان و الا از تو بيش از استحقاقش طلب کند [5] .
يکي از رجال ثروتمند حلوائي پخته و مقداري از آنرا بعنوان تحفه نزد علي‏عليه السلام فرستاده بود آنحضرت روپوش ظرف حلوا را برداشت و ديد رنگ و بوي خوبي دارد فرمود از رنگ و بويت معلوم است که طعم خوبي هم داري ولي هيهات که من ذائقه خود را بطعم تو آشنا کنم شايد در قلمرو خلافت من کسي پيدا شود که شب را گرسنه خوابيده باشد!
از احنف بن قيس روايت کرده ‏اند که ميگفت روزي نزد معاويه بودم چون موقع غذا شد براي معاويه سفره رنگيني چيدند که در آن انواع غذاها وجود داشت و چون معاويه مرد اکولي بود در خوراک خود دقت بيشتري مينمود که از نظر کم و کيف بطور مطلوب باشد.
احنف از ديدن سفره عريض و طويل معاويه گريه کرد، معاويه علت گريه را پرسيد احنف گفت بحال علي عليه السلام گريه ميکنم زيرا روزي در خدمت او بودم موقع افطار که شد مرا در منزل خود نگهداشت تا باتفاق حسنين عليهما السلام افطار کنيم، چون غذاي مخصوص آنحضرت را آوردند ديدم انباني است که بمهر خود او ممهور شده است علي عليه السلام مهر از او برگرفت و تک ه‏اي از آن نان خشگ را با سرکه خورد و مجددا سر کيسه را مهر کرد و بفضه داد! گفتم مگر غير از شما کس ديگري هم ميتواند از اين نان بخورد که انبان را مهر ميکنيد؟
علي عليه السلام فرمود مهر اين کيسه از نظر بخل و امساک نيست بلکه براي اينست که در غياب من فرزندان من اين نان‏ها را بروغن يا بزيت آغشته ميکنند و من براي اينکه آنها باحترام اين مهر بآن دست نزنند سر انبان را مهر ميکنم! معاويه گفت راست ميگوئي اي احنف احدي نميتواند مثل علي عليه السلام باشد و باز کسي نميتواند منکر فضيلت او باشد. لباس آنحضرت هم متناسب با خوراک او بود شلوارش زبر و خشن و پيراهنش هم کرباس بود در حاليکه بغير از شام بتمام بلاد اسلامي فرمانروا بود.
اغلب روي خاک مي‏نشست و بهمين جهت ابو تراب ناميده شد فرش خانه‏اش هم حصير بود کفش خود را وصله ميزد و ساير کارهايش را هم خودش انجام ميداد. ميفرمود بخدا سوگند اين رداي من آنقدر وصله خورده است که از وصال آن خجالت ميکشم! و الله لقد رقعت مدرعتي هذه حتي استحييت من راقعها [6] .
در نامه‏اي که بعثمان بن حنيف والي بصره نوشته است فرمايد: من که امام شما هستم بدو جامه کهنه و دو قرص نان اکتفاء کرده‏ام در صورتيکه ميتوانم از جامه‏هاي حرير لباسي فاخر بپوشم و از عسل مصفي و مغز گندم غذاي لذيذ و مقوي تناول کنم ولي هيهات که هوي و هوس نفس بر من غلبه نمايد! آيا بهمين قناعت کنم که گويند من امام و خليفه هستم اما در اندوه و پريشاني فقراء شرکت نکنم؟ أاقنع من نفسي بان يقال امير المؤمنين و لا أشارکهم في مکاره الدهر [7] ؟ علي عليه السلام مي‏فرمود من در خوراک و پوشاک طوري هستم که اگر فقيرترين مردم مرا ببيند ميتواند در برابر فقر و فاقه خود صبور و شکيبا باشد زيرا وقتي امام خود را چنين ببيند از وضع و حال خود راضي ميشود.
و باز ميفرمود من ميدانم که کسي مثل من نميتواند زندگي کند اما آيا بين امام و مأموم نبايد وجه تشابهي وجود داشته باشد؟ پس تا ميتوانيد از روش من پيروي کنيد.

پی نوشت ها:
[1] امالي صدوق مجلس 47 حديث. 14
[2] ينابيع المودة باب 51 ص 150 ـ بحار الانوار جلد 41 ص 148.
[3] ينابيع الموده باب 51 ص. 147.
[4] کشف الغمه ص 47 ـ تاريخ طبري و کتب ديگر.
[5] بحار الانوار جلد 40 ص. 345.
[6] نهج البلاغه خطبه 159.
[7] نهج البلاغه نامه 45 بعثمان بن حنيف.ش

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    مهم ترین عامل شکستن بیعت مردم بعد از غدیر چه بوده؟
    مهم ترین عامل فاجعه بزرگ منا چیست؟
    پیوندهای روزانه
    وبلاگ نویسی



    آمار گیر وبلاگ
    آمار سایت
  • کل مطالب : 237
  • کل نظرات : 2
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 6
  • آی پی دیروز : 16
  • بازدید امروز : 9
  • باردید دیروز : 22
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 131
  • بازدید ماه : 555
  • بازدید سال : 2,756
  • بازدید کلی : 50,540
  • تولیدات وبلاگ

    روز شمار غدیر