loading...
حجه الابلاغ
منوی وبلاگ

سجاد سحرخوان بازدید : 35 پنجشنبه 19 شهریور 1394 نظرات (0)
نقد و تحلیل امیرمؤمنان (ع) از حكومت های پس از پیامبر (ص) 2
منابع مقاله: مجله درسهایی از مكتب اسلام، شماره 3 (سال 82)، ؛

در شماره گذشته بخشی از نقد و تحلیل های عام امیرمؤمنان علیه السلام كه مربوط به دوره سه خلیفه قبلی است، زیر سه عنوان مورد بحث و بررسی قرار گرفت، اینك دنباله نقد عام، اینك ادامه مطلب علیهم السلام

4. تاریكی فضای جامعه و عدم شفافیت آن

تحلیل جامعه شناسانه و تاریخی لازم است تا معلوم دارد كه در دوران بیست و پنج ساله خلافت سه خلیفه، جامعه نوپای اسلامی (كه دایما در حال گسترش و توسعه بود) در چه شرایطی قرار داشت؟

آیا سابقه دارها لطمه می زدند یا آنهایی كه جدیدا دین اسلام را پذیرا می شدند؟ اگر هر دو لطمه می زدند، سهم كدام یك بیشتر بود؟

آیا از میان سابقه دارها ضرر و زیان انصار بیشتر بود یا مهاجرین؟

آیا مقصر اصلی مهاجرین بودند یا انصار؟

هیچ كس نمی تواند انصار را تبرئه كند؛ چرا كه اینها پیش دستی كرده و در سقیفه گرد آمده بودند تا سعد بن عباده بیمار را بر مسند بنشانند، ولی با مطلع شدن خلیفه اول و دوم از ماجرا و حضور آنها در سقیفه و استفاده از رقابت و عداوت دیرینه اوس و خزرج، ورق برگشت و خلافت، تیول آنها شد.

هنگامی كه اصل مهم خلافت و امامت امت، این گونه خدشه دار می شود، طبعا معلوم است شرایطی پدید می آید كه همه مسائل، تابع این انحراف كلی و اصولی می گردد. بهترین تعبیر در باره این شرایط، كلام خود مولا است، چنان كه پس از كشته شدن خلیفه سوم، در پاسخ به اصرار و التماس فرمودند:

«دعونی و التمسوا غیری، فانا مستقبلون امرا، له وجوه و الوان، لا تقوم له القلوب و لا تثبت له العقول، و ان الآفاق قد اغامت، و المحجة قد تنكرت...» (1).

«مرا رها كنید و دیگری را طلب كنید. ما به امری رو آورده ایم كه آن را صورت و رنگهایی گوناگون است؛ دلها بر آن، استوار نمی ماند و خردها بر آن، ثبات نمی یابد. افق ها تاریك گشته و راه روشن، دگرگون شده است...».

در آن شرایط، هیچ قدرتی نمی توانست تیرگی ها و انحرافات بیست و پنج ساله را به آسانی و با سرعت بزداید؛ چرا كه موانع در این راه بسیار، فراز و نشیب ها هولناك، و همت های بلند اندك، و شجاعت لازم در این راه، ناچیز بوده است. البته وجود مقدس آن بزرگوار و یاران مخلص و اندكش همه شرایط را برای اصلاحات لازم دارا بودند، اما به وجود آوردن قابلیت ها و فراهم كردن زمینه لازم، آسان نبود.

خداوند به پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد صلی الله علیه و آله می فرمایند:

«انك لا تسمع الصم الدعاء» (2). «تو نمی توانی مردگان را بشنوانی و نمی توانی دعوت خود را به گوش كرها برسانی ».

به خاطر نبودن همین زمینه قابلیت است كه آن بزرگوار در ادامه سخنان خود خطاب به انبوه جمعیت كه اصرار بر بیعت با آن حضرت داشته، به هیچ چیز جز بیعت با حضرتش راضی نمی شدند، فرمود:

«.. واعلموا انی ان اجبتكم، ركبت بكم ما اعلم، و لم اصغ الی قول القائل و عتب العاتب، و ان تركتمونی فانا كاحدكم، و لعلی اسمعكم و اطوعكم لمن ولیتموه امركم، و انا لكم وزیرا خیر لكم منی امیرا» (3).

«... بدانید كه اگر من پیشنهاد شما را اجابت كنم، به آنچه خود می دانم، عمل می كنم و به سخن كسی و سرزنش ملامت گری، گوش نمی دهم و اگر مرا رها كنید، همچون یكی از شما هستم و شاید نسبت به كسی كه او را به زمامداری می گمارید، از شما شنواتر و مطیع تر باشم. اگر من برای شما وزیر باشم، بهتر از این است كه برای شما امیر باشم ».

او مسئول انحرافات بیست و پنج ساله نیست اكنون اگر اتمام حجت شود و مسؤولیت را قبول كند، راه خلفای گذشته را ادامه نخواهد داد. اگر بنا بود ادامه دهنده راه آنهاباشد، خلیفه سوم روی كار نمی آمد؛ چرا كه در شورای شش نفری، عبدالرحمان كه همه كاره بود، ابتدا به او پیشنهاد كرد كه حاضر است با او بیعت كند، به شرطی كه به كتاب خدا و سنت پیامبر صلی الله علیه و آله و سیره خلیفه اول و دوم رفتار كند. حضرتش فرمود:

«به كتاب خدا و سنت پیامبر صلی الله علیه و آله و اجتهاد خودم و عثمان قبول كرد كه به سیره اول و دوم رفتار كند. این پیشنهاد سه بار تكرار شد و در هر سه بار، پاسخ حضرتش عمل به اجتهاد خودش و پاسخ عثمان، عمل به سیره اولی و دومی بودرحمهما الله (4).

عبدالرحمان چاره ای نداشت جز این كه استمرار سیره شیخین را طالب باشد و برای ادامه آن، دست و پا بزند. زیرا در حكومت آنها وی قارون امت شده بود و اگر روش تغییر می كرد، باید پاسخگوی مشروعیت ثروتهای باد آورده خود باشد. آری با استمرار سیره شیخین نه تنها عبدالرحمان در موقعیت خود تثبیت شد، بلكه امثال او روز به روز افزایش یافتند و دیگر عبدالرحمان، قارون انگشت نما نبود. بلكه مدینه پایگاه قارون های بسیاری شده بود.

عثمان از بعض جهات، سیره شیخین را هم مراعات نكرد؛ چرا كه آنها زهد و قناعت شخصی را مراعات می كردند و عثمان راه تن پروری و شكم بارگی می پیمود. از این رو حضرت در باره اش فرمود:

«الی ان قام ثالث القوم نافجا حضنیه بین نثیله و معتلفه...» (5).

«تا اینكه سومی قوم برخاست. در حالی كه باد كرد هر دو جانب خود و میان موضع بیرون دادن و خوردنش در رفت و آمد بود...».

برای عبدالرحمان، چنین كسی خوب بود؛ چرا كه هم به شكم بارگی و رفت و آمد میان سالن غذاخوری و دستشویی، خود را سرگرم می كرد و به اداره صحیح جهان پهناور و رو به گسترش اسلام نمی اندیشید و هم از فرط علاقه به اقوام و اقارب، دست آنها را در چپاولگری و ثروت اندوزی و مسابقه در راه قارون امت شدن باز می گذاشت. برای برادرزن عثمان، هركس كه به سیره خلیفه اول و دوم عمل می كرد، ایده آل بود، به ویژه اگر عثمان باشد كه به آشپزخانه داری بیشتر دل بستگی دارد تا به مملكت داری و هرگز مستضعفان امت و سیلی خورده های نظامهای جور و بیداد و مكیده هایی كه فؤدالهای مكنده، جان و مال و ناموس آنها را تصاحب كرده اند را، بر اقارب و ارحام خود ترجیح نمی دهد.

آیا حزب اموی چنین كسی را باید تقویت كند یا علی بن ابیطالب را؟ هنگامی كه خلافت اسلامی بر جایگاه خود قرار گرفت، و امیر مؤمنان مسؤولیت اداره جهان اسلام را پذیرفت، یكی از گامهای اساسیش این بود كه قطایع عثمان را به صاحبانش باز گردانید و فرمود:

«و الله لو وجدته قد تزوج به النساء، و ملك به الاماء لرددته...» (6).

«به خدا سوگند، اگر بخشیده های عثمان را بیابم كه با آن، زنها به خانه شوهر رفته و كنیزانی خریداری شده، به صاحبانش باز می گردانم....».

امثال عبدالرحمان، علی علیه السلام را خوب شناخته بودند و برای حفظ منافع خود چاره ای جز تقویت عثمان نداشتند.

زندگی اجتماعی در سایه عدل، استوار می ماند. عدل، گشایش زندگی و جور، تنگنای زندگی است. نباید به فواید محدود و زودگذر ستم دل بست و از فواید دیرپا و نامحدود عدالت چشم پوشید. از اینرو حضرتش در ادامه سخن فوق فرمود:

«... فان فی العدل سعة و من ضاق علیه العدل فالجور علیه اضیق » (7).

«... زیرا در عدل و داد، گشایشی است و بر كسی كه عدل و داد، تنگ گردد، جور و ستم بر او تنگ تر است ».

سعدی گفته است:

ببری مال مسلمان و چو مالت ببرند

بانگ و فریاد بر آری كه مسلمانی نیست

به هر حال، حسادت ها و رقابت ها و مال پرستی ها دست به دست هم دادند و خلافت اسلامی را از محور اصلی خود خارج كرده، بر سر امت اسلامی بلایی آوردند كه هرگز جبران نشده است.

5. قطع رحم و پایمال شدن ارزش ها

یكی از محسنات مهم یك حكومت این است كه پشتیبان ارزش ها باشد و به هیچ قیمتی به پایمال شدن ارزش ها راضی نباشد. تمام معیارهای دینی و اخلاقی، ارزشمندند و همه محرمات دینی و رذائل اخلاقی، ضد ارزش اند.

امیرالمؤمنین علیه السلام همواره پشتیبان ارزش ها بود. در دوران بیست و سه ساله نبوت پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله با فداكاریهای تاریخی و با استقبال از خطرها و شمشیر و بازوی توانای خود، پاسدار واقعی ارزش ها بود. در دوران بیست و پنج ساله انزوا و گوشه نشینی، با سكوت قهرمانانه خود و راهنمایی های خیرخواهانه، اسلام را از هرگونه خطری حفظ كرد و تا آنجا كه ممكن بود با رعایت معیار «الاهم فالاهم » ، پاسداری ارزش ها را عهده دار شد. در دوران پنج ساله خلافت خود، ثابت كرد كه باید ارزش های پایمال شده كه قبلا نتوانسته بود حفظ و حراست كند احیاء كند.

یكی از ارزش ها صله رحم است. رعایت تجربه ها و تعهدها و سوابق روشن افراد، ارزشی والاست. طی دوران بیست و پنج ساله خلافت سه خلیفه، بسیاری از ارزش ها پایمال شده و تتبع در كلمات پرمحتوای حضرت، آنها را آشكار می سازد.

هنگام دفن همسر گرامیش زهرای مرضیه علیها السلام ضمن عرض سلام به محضر پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله عرض كرد:

«و ستنبئك ابنتك بتظافر امتك علی هضمها، فاحفها السؤال، و استخبرها الحال. هذا و لم یطل العهد و لم یخل منك الذكر».

«به زودی دخترت به تو خبر می دهد كه امت تو بر درهم كوبیدن او اجتماع كردند. پس همه سرگذشت را از او بپرس و گزارش رفتارشان را از او بخواه. اینها همه در حالتی بود كه از رفتن تو مدتی نگذشته، یاد و نام تو همچنان در میان بود».

معلوم نیست برای امیرالمؤمنین علیه السلام غم فقدان زهرا علیها السلام سنگین تر است یا غم مظلومیتها و پیكر درهم شكسته او. مرگ حق است، ولی مظلومیت، ناحق است. این مظلومیت، مظلومیتهای دیگری برای خاندان عصمت و طهارت در پی دارد كه شهادت حسنین علیهما السلام و اسارت دختران زهرا علیها السلام و بانوان حرم حسینی و به زنجیر كشیدن امام سجاد علیه السلام از نمونه های بارز آن است.

اگر علی علیه السلام و دوستان و بستگانش بر آن مظلومیت، خون ببارند، كم است. زهرا و فرزندش محسن، نخستین قربانی های توطئه های جاه طلبان و طالبان زر و زور بوده اند.

تبعید ابوذر به شام و ربذه، از نمونه های بارز پایمال شدن ارزش هاست. ابوذر مورد خشم خلیفه سوم بود. نخست به شام تبعید شد و چون دست از انتقادهای سازنده خود بر نداشت، از آنجا احضار شده، به ربذه (زادگاهش) تبعید گردید. هنگام خروج وی از مدینه، همگان از بدرقه و سخن گفتن با او ممنوع شدند، ولی امیرالمؤمنین، حسنین علیهما السلام، عقیل، عبدالله جعفر و عمار به مشایعت او آمدند (8). امام علیه السلام در لحظه وداع به او فرمود:

«انك غضبت لله، فارج من غضبت له، ان القوم خافوك علی دنیاهم و خفتهم علی دینك... فلو قبلت دنیاهم لاحبك، و لو قرضت منها لامنوك » (9).

«تو برای خدا خشم گرفتی، به كسی كه برایش خشم گرفته ای امیدوار باش. این قوم، به خاطر دنیایشان از تو ترسیدند و تو، به خاطر دینت از آنها ترسیدی... اگر دنیایشان را می پذیرفتی، دوستت می داشتند و اگر از دنیا چیزی برای خود جدا می كردی، تو را در امان می گذاشتند».

امیرالمؤمنین علیه السلام در نیایشی به درگاه خداوند متعال، شكایت قریش را به درگاه عدل برده و عرض می كند:

«اللهم انی استعدیك علی قریش، و من اعانهم فانهم قطعوا رحمی، و صغروا عظیم منزلتی و اجمعوا علی منازعتی امرا هو لی » (10).

«خداوندا، من شكایت قریش و كسانی كه آنها را كمك كردند به درگاه تو می آورم. آنها رحم مرا قطع كردند و بزرگی مقام مرا كوچك ساختند و بر امر خلافت كه از آن من بود، با من به دشمنی پرداختند».

حضرتش را متهم به حرص می كردند و او در پاسخ ایشان می فرمود:

«بل انتم و الله لاحرص و ابعد و انا اخص و اقرب و انما طلبت حقا هو لی، و انتم تحولون بینی و بینه » (11).

«بلكه به خدا شما حریص تر و دورترید و من سزاوارتر و نزدیك ترم. من حقی را طلب می كنم كه از آن من است و شما میان من و حقم فاصله شده اید».

امام علیه السلام اعلام نموده و عملا ثابت كرده است كه آنچه انجام داده، به خاطر مال و منال و مقام دنیا نبوده، بلكه تنها در پی احیای ارزش ها بوده است. در این باره فرمودند:

«... و لكن لنرد المعالم من دینك، و نظهرالاصلاح فی بلادك، فیامن المظلومون من عبادك، و تقام المعطلة من حدودك...» (12).

«بلكه برای این بود كه آثار دین تو را باز گردانم و اصلاحات را در بلاد تو آشكار سازیم و بندگان مظلومت امان یابند و حدود تعطیل شده تو اقامه گردد».

پی نوشت:

1) فیض الاسلام، ترجمه و شرح نهج البلاغه، خطبه 91، ص 271.

2) روم: 52.

3) فیض الاسلام، همان، خطبه 91، ص 271.

4) همان، ص 50.

5) همان، خطبه 3، ص 50.

6) همان، ص 66، خطبه 15.

7) همان، ص 66.

8) همان، ص 403 تا 406.

9) همان، خطبه 130، ص 403.

10) همان، خطبه 171، ص 555. شبیه این مطلب در خطبه 208، ص 689 آمده..

11) همان، خطبه 171، 554.

12) همان، خطبه 131، ص 407.

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    مهم ترین عامل شکستن بیعت مردم بعد از غدیر چه بوده؟
    مهم ترین عامل فاجعه بزرگ منا چیست؟
    پیوندهای روزانه
    وبلاگ نویسی



    آمار گیر وبلاگ
    آمار سایت
  • کل مطالب : 237
  • کل نظرات : 2
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 44
  • آی پی دیروز : 16
  • بازدید امروز : 66
  • باردید دیروز : 22
  • گوگل امروز : 4
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 188
  • بازدید ماه : 612
  • بازدید سال : 2,813
  • بازدید کلی : 50,597
  • تولیدات وبلاگ

    روز شمار غدیر